بیست رمان مرجع کامل بهترین رمان های ایرانی پی دی اف
دانلود رمان طنز، رمان پلیسی، رمان جنایی، رمان ترسناک، رمان تخیلی، رمان اجتماعی، رمان معمایی، رمان خارجی و…
دانلود رمان نیم تاج برای کامپیوتر و اندروید

دانلود رمان نیم تاج برای کامپیوتر و اندروید

دانلود رمان نیم تاج برای کامپیوتر و اندروید

دانلود رمان برای اندروید
خلاصه رمان:

دانلود رمان نیم تاج… غرق در شور و شعف زندگی بودم و در این میان، حتی در خواب‌هایم هم تجربه‌ی زیستن می‌کردم. خواب‌هایی که خبر از نادانسته‌های حقیق می‌داد و تعجب اطرافیانم را برمی‌انگیخت. آنقدر واقعی، که خودم را هم شوکه می‌کرد! و شاید تمام این خواب و خیال‌ها، فرش قرمزی برای آمدن تو بود…

برشی از رمان:
پس از چند دقیقه رسیدیم و روی یکی از میز های دایره ای نشستیم. منوی کاغذی را به سمت مهتاب گرفتم.
گارسون که دختر جوانی بود با قدم های موزون و دفترچه سفیدی کنارمون ایستاد و محترمانه سلام کرد.

مهتاب بدون نگاه کردن به منو جوجه سفارش داد و من هم کوبیده. با رفتن دختر، مهتاب که از موضع اش پایین نیامده بود انگشتان کشیده و ظریفش را در هم گره زده و گفت:
_نمیدونم توی کابوسات تاثیر داره یانه اما میخوام بدونی…

خواستم بین حرفش بپرم و نذارم ادامه بده که دست بالا اورد و ادامه داد:
_دریا ازاد شد. مشخص شد بی گناهه و مجید میخواسته بهش آزار برسونه… دیگه هیچ کدوم از پرونده هامو برات تعریف نمیکنم غنچه.

خندیدم و زمزمه کردم:
_خداروشکر که ازاد شد ولی باور کن کابوسای من ربطی به پرونده دریا نداره. من توی کابوسام فقط…

با مکث طولانی ام مهتاب سر تکان داد و گفت:
_فقط چی؟ تو کابوسات چیه؟
هرچی فکر کردم چیزی یادم نمی امد جز…
_یه جفت چشم… عجیبه !
با تاسف سری برام تکان داد و همین لحظه سفارشمون از راه رسید.
***

با قدم های موزون و ارام وارد کوچه شدم و کوله ام رو روی دوشم جابه جا کردم. همین لحظه با دیدن توپ زرد والیبال که مستقیما به سمت صورتم می امد شوکه شدم .
به سرعت پنجه هایم را بالا گرفته و ضربه ای به زیرش زدم و جهت حرکتش را معکوس کردم.

پسر بچه هایی که مقابلم ایستاده بودند وقتی مطمئن شدند که توپ به صورتم نخورده نفس راحتی کشیدند و با اخم به دختر جوانی که بینشان بود نگاه کردند!
از دیدن فرزانه تعجب کردم و ابروهایم ناخوداگاه بالا پرید. لبخند دندان نمایی نثار بچه ها کرد و به سمتم دوید. زیر لب و تند تند گفت:

_قربونت برم که یه خط درمیون سر وقت میرسی. باز کن درو که اوضاع خیته! کلی امتیاز دادم به تیم حریفشون. الان قورتم میدن!
از هول و ولایی که به اندامش افتاده بود خنده ام گرفت. کلیدم رو از جیبم بیرون کشیدم و گفتم:
_گشنته نه؟

چشم گرد کرد و درحالی که دست روی شکمش میکشید گفت:
_از کجا فهمیدی؟
پسی ارامی نثارش کردم و گفتم:
_از رو خوردن سلامت بچه پرو!

اخم درهم کشید و گفت:
_من سه ماه از تو بزرگترم تو باید پیش قدم میشدی تو سلام کردن نخود مغز!

دستم رو مشت کرده و جلوی دهانم گرفتم :
_خیلی پرویی به خدا ! لابه لای پارچه هایی که میبری زیر سوزن چرخ خیاطی یکم شعور به خودت وصله کن!

با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش

اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید

خلاصه کتاب

دانلود رمان نیم تاج... غرق در شور و شعف زندگی بودم و در این میان، حتی در خواب‌هایم هم تجربه‌ی زیستن می‌کردم. خواب‌هایی که خبر از نادانسته‌های حقیق می‌داد و تعجب اطرافیانم را برمی‌انگیخت. آنقدر واقعی، که خودم را هم شوکه می‌کرد! و شاید تمام این خواب و خیال‌ها، فرش قرمزی برای آمدن تو بود...

  • برچسب ها:
لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

مطالب محبوب
  • مطلبی وجود ندارد !
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بیست رمان مرجع کامل بهترین رمان های ایرانی پی دی اف " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.