دانلود رمان خانم مددوکس… این داستان برشی کوتاه از زندگی قهرمانان رمان فاجعه زیبا و شرح اولین ولنتاین تراویس و اَبی به عنوان یک زن و شوهر است. این کتاب یک بخش از فاجعه متحرک (جلد دوم فاجعه زیبا) و یا حتی یک صحنهی حذفشده از فاجعه زیبا نیست؛ این یک چیز کاملا جدید است. این داستان کوتاه بعد از جلد دوم رمان، یعنی فاجعه متحرک (Walking Disaster) نوشته شده؛ اما با توجه به کوتاه بودن آن، نویسنده به عنوان شماره 1.5 رمانهای سری زیبا (Beautiful) منتشر کرده است.
حرفای تراویس -که در جلد اول گفته شده- یادش میاد . یاد اون روزا رو که شپلی بدو بدو می کرده میگه.
منظورش اینه که مدام با زنش بوده مبادا کسی چپ نگاهش کنه. یعنی هنوز پیشنهاد ازدواج بهت نداده؟ خندیدم.
وقتی برگشتیم شپلی واسه ی ما خوشحال بود؛ ولی ترسیده بود که آمریکا ازش انتظار داره که بهش پیشنهاد بده؛
اما از خوش شانسیش آمریکا قبل از اینکه شپلی رو ببینه، از اینکه قبل از سی سالگی ازدواج کنه به شدت متنفر بود.
-تراویس به زودی میرسه خونه. – آها. نفسی میکشه و میگه: -منم بهتره برم. عاشقتم !
تلفن رو روی سینک میذارم و اخم میکنم، میدونم حالا باید عجله کنم. درست همون وقت که آخرین رشته ی موهام رو حلقه کردم،
دسته ی در یه سری جیلینگ جیلینگ و سروصداهایی میکنه که علامت خونه بودن تراویسه.
یه سری صداهای کلیک ریز که سرتاسر کف اتاق میدوه و بعد به در منتقل میشه. تتو ( Toto ) هر روز این ساعت روی صندلی راحتی نشسته، منتظره و از پنجره نگاه میکنه.
وقتی کلید وارد قفل میشه، تتو چهار دستوپا از روی صندلی به طرف در میره و منتظره تا ورود تراویس رو جشن بگیره .
تراویس بعد از کلاس ها من رو ترک میکنه و عصرها یه چند ساعتی میره سرکار.
آخرین مبارزه ی تراویس معمولا باعث میشد که برای مدتی راحت باشه؛ ولی چون هلرتون ( Hellerton ) آتیش گرفت هیچی گیرش نیومد…
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید