من سیاوش مجدم، مردی که ثروتش زبان زد هر کسیه. برادرم توی خونه ای که قرار بود با عشقش اونجا زندگی کنه خودشو دار زد. بخاطر خیانت اون دختر نتونست دووم بیاره و قسمتش خاک شد… اما من برای انتقام اون دخترو پیدا کردم و به همونجایی بردم که تنها کسم خودشو دار زده بود. بهش دست درازی کردم و شکنجش دادم اما بعد فهمیدم…
درباره دو داداش دوقلو هست بنام های یغما و یزدان. یزدان چون تیزهوش بود میفرستنش خارج پیش خالش که درس بخونه، وقتی که با والدینش میره خارج که مستقر بشه یغما یه مدتی خونه عموش میمونه که مادر و پدرش برگردن. توی اون مدتت یغما متهم به چشم داشتن زن عموش میشه و کلی اتفاقات میوفته…
کوچه ی تنگ و باریک و پیچ در پیچ محله ی پدری ام پر است از مردهای کفترباز، چاقوساز، رعیت، بزاز، خراط و نمدمال. مرده شورها توی کوچه ی ما خانه دارند. به کوچه مان می گویند کوچه ی مرده شورها. خواهر و برادرند و کسی پدر و مادر و قوم و خویش آن ها را به یاد ندارند….