رمان انعکاس در شب نهایی، داستان الین، دختری پرشور، کنجکاو و جسور است که برخلاف میل خانوادهاش، رشتهای را انتخاب میکند که به آن علاقهمند است. اما مسیر تحقیقات او به جایی ختم میشود که انتظارش را ندارد. او تصمیم میگیرد همراه دوستانش به منطقهای متروکه و ممنوعه سفر کند، اما...
💀 این سفر، نه تنها برایشان اکتشاف و دانش به ارمغان نمیآورد، بلکه دردسرهای بزرگ و پیشبینینشدهای را رقم میزند که جانشان را به خطر میاندازد. نیروهای ناشناخته و رازهایی سر به مهر، آنها را در تاریکی مطلق فرو میبرند!
آیا الین میتواند از این کابوس وحشتناک جان سالم به در ببرد؟ یا در گرداب اتفاقاتی که در انتظارش است، گرفتار خواهد شد؟
🌙 یک داستان مهیج، پرتعلیق و دلهرهآور که شما را تا آخرین صفحه درگیر خواهد کرد!
رمان تلنگر سیاه داستان گروهی از دانشجویان است که به دلایل مختلف وارد خانهای میشوند که به نظر میرسد در آن شایعههایی درباره اتفاقات عجیب و مرموز وجود دارد. این خانه که به گفتهی مردم تنها قربانی میطلبد، به محلی ترسناک و پر از رمز و راز تبدیل میشود. این گروه هفت نفره به زودی متوجه میشوند که سرنوشتشان در دستان این خانه است و با خطرات غیرقابل پیشبینی روبهرو میشوند.
در دل این تاریکی، احساسات عاشقانه و روابط پیچیدهتری بین اعضای گروه شکل میگیرد و این احساسات در کنار ترسها و وحشتهای ناشی از این خانه مرموز، داستانی پر از هیجان، ترس و عشق را به وجود میآورد.
❤️ رمان : #نیش_سرخ
❤️ نویسنده: #مهشید
❤️ ژانر : #عاشقانه #تخیلی #صحنه_دار
دختری که یهویی میفهمه پدرو مادرش پدر و مادر واقعیش نبودن و خودش جفت دورگه خشن هاته و پدر جفتش قاتل پدر و مادر واقعیشه
❤️رمان: #آبی_چشم_عسلی
❤️نویسنده: #Donna
❤️ژانر : #استریت #عاشقانه #تخیلی #صحنه_دار
بوی غریبهای که سرش به تنش زیادی کرده بود در محوطه میپچید. گر
گها حالت تدافعی گرفته و منتظر علامت آلفای جوان برای حمله اند. آلفا
ی جوانی که در نبردی نابرابر با متیاشک ها به تازگی توانسته بود رهبری
گله را به عهده بگیرد و از احترام خاصی در بین گله برخوردار بود. آلفا قد
م پیش گذاشت و منتظر اولین حرکت غریبه شد
رمان : #ماه_من
❤️ نویسنده : #یاسمن_فرح_زاد
❤️ ژانر: #عاشقانه #تخیلی #خون_اشامی
امیرحسین آریا الفای خوناشام هاست برای انتقام مرگ خانوادش از سپیده، راهی تهران میشه ولی یسنا، عشقی که سه سال پیش رهاش کرد رو ملاقات میکنه.
با حمله سپیده به یسنا برادرای امیر جونش رو نجات میدن ولی به جای برگردوندنش اون رو به عنوان برده به امیرحسین پیشکش میکن و امیر برخلاف ناگاهی یسنا از ماهیتش اون رو با خودش میبره...