دانلود رمان ای مهربان چراغ بیاور... داستان افراد گمگشته ای از قافله زندگی،کسانی که تابو هارو شکسته و به دنبال خوشی های لحظه ای بودند دخترکی که برای رسیدن به عشق نافرجامی چه حرمت ها که نشکست، زنی که زندگی چندین ساله را قربانی پول نکرد اما در میان انان شکوفه ای نوبرانه وجود دارد که رسم عاشقی و زندگی را می آموزد.
دانلود رمان استخوان هایی که تو را دوست داشتند لیلیا ناخواسته طی اتفاقی وارد ماجرایی که میشود که برگشتن از آن ، زمانی میسر میشود که دیگر نمیتواند ! شاید برای ترس… شاید برای خانواده… و شاید برای عشق!
دانلود رمان طرز نگاه عاشقانه ات... نهایت این عشق و این طرز نگاه تویی و آن دو چشمان زیبایت، در بین این تلاطم سفر نگاهت ماندم. بیا و فریبایی کن… یا فریبم ده. ولی این شیفته گری را دگر نکن. این نگاه تو سال هاست که با من است..که سال هاست که دوست من شده. پس نگذار که رهایم کند. بجو و بیاب، که با من باش. طرز نگاهت را عوض نکن، این نگاه همان نگاه عاشقانه ای تو بر من است. دست بگذار بر روی قلبم حسش کن…
دانلود رمان مرثیه ای برای خویشتن... داستان در مورد مرگ دختری هست، توی قبر خوابیده ولی میبینه که بالای سرقبرش چه اتفاقی خواهد افتاد و تمام حرکات و حرفارو می شنوه و حس می کنه و…
شاید اگه اونشب بیرون نمیرفتم و اون تصادف و اون پسر مرموز چشم آبی جلوی راهم نمیومد هیچ کدوم از اینا اتفاق نمی افتاد... زندگیم توی همون شب دفن شد و از صبحش با زندگی غریبه بودم، نه اینکه نمیتونستم زندگی کنم نه! فقط دیگه هیچ چیز منو به اون خنده های الکی مسخره که نشون از زدن خوشی زیر دلم بود نمینداخت، هیچ چیز و هیچ کس جز همون پسر چشم آبی!
به همان سادگی که اگر میم را از مشکلات پاک کنیم، مشکلات تبدیل به شکلات می شود، اگر یه سری میم های زندگی رو نادیده گرفت زندگی مزه خوش شکلات میده...