بیست رمان مرجع کامل بهترین رمان های ایرانی پی دی اف
دانلود رمان طنز، رمان پلیسی، رمان جنایی، رمان ترسناک، رمان تخیلی، رمان اجتماعی، رمان معمایی، رمان خارجی و…
دانلود رمان بغض من عشق او به صورت pdf از negin5817

دانلود رمان بغض من عشق او به صورت pdf از negin5817

نام رمان: بغض من عشق او

نام نویسنده: negin5817

ژانر: عاشقانه

تعداد صفحه: 256

دانلود رمان عاشقانه بغض من عشق او از negin5817 به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان

خلاصه دانلود رمان بغض من عشق او:

آمدی و با گرمای وجودت، دستا نم گرم شد
نفس هایم وصل نفس هایت بود
جانم فدایت بود..
تا این که مرا متهم خواندی وازمن فاصله گرفتی
زمانی که متوجه اشتباه خود شدی
برگشتی
حال من آدم سابق نیستم و تو باید تاوان حکم بی گناهی ام را بدهی!

پیشنهاد ما:

دانلود رمان اتاق معلم به صورت pdf از افروز

برشی از دانلود رمان بغض من عشق او:

کسی اذیتت کرده ؟
حالا انگار کسی واقعا منو زده همین طور اشک می ریختم
اون پسره رفت بیرون و با لیوان آ ب برگشت وبهم داد، تا تهش خوردم
عرفان : بگ و ببینم چی شده؟
با بغضی که تو صدام بود اسمش و صدا زدم
– عرفان ؟ !
عرفان: جان عرفان
– کنکورقبول نشدم
اینو گفتم و خودم و پرت کردم بغلش، کیفم افتاد زمین وگوشه ی جعبه ی شیرینی ازتوکیفم معلوم شد سریع کیفم
وبرداشتم گذاشتم روتخت.
عرفان : فدای سرت عزیزم سال بعد کنکورمی دی ، حاال گفتم چی شده؟ !
عرفان مشغول صحبت بود که یهو اون پسره مثل نخود خودشو انداخت وسط
– عرفان جان فک نکنم نیازی باشه خواهرت سال بعد کنکور بده!
عرفان : چرا ؟
– به نظرت وقتی ایشون با شیرینی او مدن نشون دهنده چی هستش؟
عرفان : من که چیزی نمی بینم !
جا خوردم چشما ش مثل ذربین بود
دیگه نمی شد انکارش کرد ، جعبه رو ازتو کیفم
درآ وردم و رو به عرفان گفتم :
– قبول شدم داداشی
عرفان یه نفس عمیق کش ید
– نصف جونم کردی دختر ! جلو اومد و پیشونی مو بوسید
– گفته باشم داداش یه کادوی بزرگ ازت می خوام
– چشم، اول اون شیرینی و بیاربخوریم که خیلی گشنمه
اون پسره بلند شد بره که عرفان نگهش داشت
عرفان: بشین سورنا جان می خوام زنگ بزنم سه تا چایی بیارن
پس اسمش سورنا بود
– نه عرفان مزاحم نمیشم
عرفان: حالا واسه تو می گم قهوه بیارن

با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهت هزاران رمان انلاین و افلاین رو همزمان داشته باش

اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید

خلاصه کتاب

آمدی و با گرمای وجودت، دستا نم گرم شد نفس هایم وصل نفس هایت بود جانم فدایت بود.. تا این که مرا متهم خواندی وازمن فاصله گرفتی زمانی که متوجه اشتباه خود شدی برگشتی حال من آدم سابق نیستم و تو باید تاوان حکم بی گناهی ام را بدهی!

  • برچسب ها:
لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بیست رمان مرجع کامل بهترین رمان های ایرانی پی دی اف " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.