دانلود رمان بیرحمی شیرین… این یه اشتباه بی گناه و معصومانه بود. اون در اشتباهی رو زد. درِ خونه ی من رو. اگه من مرد بهتری بودم، اون رو رها می کردم و میذاشتم بره ولی من مرد بهتری نبودم. من یه بی همه چیز بی رحم و سنگدل هستم. من بی رحمانه پاکدامنی اون رو برای خودم ادعا کردم.باید کافی می بود. ولی کافی نبود.بیشتر نیاز داشتم، اشتیاق به اون رو داشتم، اون به وسواس و علاقه و دلبستگی ام تبدیل شد. شیرینی و پاکی اون روح تاریک منو طعنه و نیش زد…
بعداز همون شب، من توی زیر کوهی از پتوها حالت پیچ خورده روی تخت دو نفره ام فرو رفته بودم و به سقف خیره شده بودم.
با آهی از ناامیدی، به پهلوی خودم خم شدم و چرخیدم و وقتی که درد کبودی و زخم پاهام قرار گرفت صورتم رو مچاله کردم و خودمو عقب کشیدم.
درد فقط اون جا نبود. همه چیز درد می کرد. هیچ راهی نبود که من فردا کبودی نداشته باشم. با این حال، من نمیتونستم از امشب پشیمون باشم.
این کار احمقانه و دیوونه کننده و غلط و کاملا خارج از شخصیتم بود… و این همون چیزی بود که من از اون خوشم اومد.
مثل این بود که از صفحات یه کتاب بیرون اومده باشه و بالاخره زنده مونده بودم، و اگه فقط برای چند ساعت زندگی می کردم،
سالها بعد از الان، وقتی که من توی یه کتابخونه کوچک توی حومه شهر کار می کردم، از خاطرات امشب جشن می گرفتم و مطمئن بودم که حداقل برای یه شب، من قهرمان داستان خودم بودم.
دستم رو برای گرفتن تلفن همراه دراز کردم، ترجمه ی گوگل رو روی گوشیم بالا بردم.
این متنی که می خواستم جستجو کنم خیلی طولانی بود، اما می دونستم که شما میتونین توی تلفظ کلمه به کلمه رو تایپ کنین و گاهی اوقات گوگل کل متن رو تشخیص میده.
چندین آزمایش و متن های مختلف طول کشید، اما در نهایت جمله ی تی موی موی مالن کی (kiy’malen moy moy Ty) رو تایپ کردم.
و عبارت واقعی به خط سیریلیک روسی بر روی صفحه نمایش درخشید.
به ترجمه انگلیسی خیره شدم، و نمی تونستم بال بال زدنم رو سرکوب کنم. معنیش این بود: تو مال منی، کوچولوی من…
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید
این یه اشتباه بی گناه و معصومانه بود. اون در اشتباهی رو زد. درِ خونه ی من رو. اگه من مرد بهتری بودم، اون رو رها می کردم و میذاشتم بره ولی من مرد بهتری نبودم. من یه بی همه چیز بی رحم و سنگدل هستم. من بی رحمانه پاکدامنی اون رو برای خودم ادعا کردم.باید کافی می بود. ولی کافی نبود.بیشتر نیاز داشتم، اشتیاق به اون رو داشتم، اون به وسواس و علاقه و دلبستگی ام تبدیل شد. شیرینی و پاکی اون روح تاریک منو طعنه و نیش زد…